خاطرات ترسناک ولی واقعی

ساخت وبلاگ

تا آدم خودش تو اون شرایط نباشه متوجه نمیشه چه دلهره ای داره 


سال اول یا دوم دبیرستان بودم، اون موقع من و خواهرم تو یه اتاق میخوابیدیم یه شب خواهرم خوابیده بود و من داشتم رمان میخوندم یهو انگار یه نفر با یه 

مشت یا لگد محکم زد به شیشه پنجره :( منم اول فکر کردم یاکریمه آخه اونها یکم خنگ هستند، فکر کردم رو درخت بوده گربه دنبالش کرده زود بلند شدم 

رفتم پشت پنجره تو همون نور چراغ مطالعه دیدم هیچ اثری از چیزی نیست تازه فهمیدم باید بترسم  ضربه خیلی محکم بود کل پنجره لرزید، خواهرم رو 

هر چقدر صدا کردم بیدار نشد، خدا میدونه چطور خودمو رسوندم سر جام و چراغو خاموش کردم 


دو سال بعد از اون که پیش دانشگاهی بودم و خواهرم هم ازدواج کرده بود دوباره یه شب همین اتفاق تکرار شد ولی اینبار همون ضربه انگار به شیشه

بالای در اتاقم زده شد در کاملا لرزید، من نمیدونم چی بود و چی شد :( فقط تونستم مامانمو صدا بزنم و چون خیلی ترسیده بودم یکی دو شب پیش

مامان بابام خوابیدم 


یبارم امسال نصف شب که طبق معمول تو هم میهن بودم و همه خوابیده بودن خونه هم ساکت بود، یهو در ورودی خونمون با یه ضربه مثل همون باز شد و

خیلی بلند صدا داد :( منم در اتاقم رو نبسته بودم برگشتم زل زدم به در ورودی که چرا اینطور شد یا کی اینکارو کرد بالاخره دیدم خبری نشد رفتم درو بستم 

اومدم :|


الان حاضرم جن ببینم ولی هیچ وقت دوباره این صدا رو نشنوم :( حداقل وقتی تنهام و کسی بیدار نیست.
  

اتاق وحشت،ترسناک ترین سایت داستان...
ما را در سایت اتاق وحشت،ترسناک ترین سایت داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا محمدی vahsat بازدید : 186 تاريخ : جمعه 7 خرداد 1395 ساعت: 14:36